وقتی من آمدم .... تمام شکوفه های زندگی تان بوی یاس گرفت و من از اینکه در کنار شما ، در باغ زندگانی بودم ، لبریز از احساس کودکانه شدم .
وقتی من آمدم ... همه به پای قدومم گل ریختند طوری که فرشته ها حسودی شان شد . فضای اتاق بوی عطر گل های مریم و رز و گلایر گرفته بود.
وقتی من آمدم ... پروانه ها پرواز کنان به سویم آمدند تا نو گلی که تازه شکوفا شده بود را ببینند . فرشته دم به دقیقه می آمد تا ببینداین نوگل تازه رسیده در چه حالیه . برگ هایم بنفش و گلبرگ هایم سرخ ... فرشته ها من را در گلدانی سفید در کنارت نهاده بودند و من از اینکه در کنارت آرمیده ام خوشحال بودم. یک لحظه احساس کردم که من و شما در نظر آسمانیان چقدر ارزش داریم. همان لحظه بود که فکر کردم تمام ارض و سماء دوستمان دارند . و من سبکبال تر از همیشه در کنارت خوابیدم .
کامم را با تربت کربلا گشودی و آب زمزم به ریشه ام دادی
وقتی من آمدم ... تمام هم و غمت این بود تا طوری آب و غذایم دهی تا خوب و سالم رشد کنم . آخر علف های هرز در این باغ زیاد دیده می شود . خواستی همه ی موانع را از جلوی راهم برداری تا خاری در پایم نرود و هر صبح ، دیدگانم را طوری بگشایم که پرتو آفتاب عالم تاب گلبرگ هایم را طوری نوازش دهد تا به دلم بنشیند . همه ی ابرهای آسمان را بسیج کردی تا باران رحمت خود را بر من ببارانند
وقتی من آمدم ... نام بهترین و زیباترین گل بهشت را بر من نهادی . اگر بدانی چقدر نامم زیباست !!! هر وقت دلت برای زیباترین گل بهشت تنگ می شود مرا را به یاد آن گل صدا می زنی . روزی آمدی و دیدی پیشانی بر خاک نهاده ام و در برابر عظمت و بزرگی خدایت سجده کرده ام . و تو این را مدیون جایی بودی که مرا در آن رشد داده ای . در جایی که خیل ملائک و فرشته در برابر اصحاب آن بالشان را فرش راهشان می کنند.
وقتی من آمدم ... عطر نرگس و نازنین یار عاشقم شدند . مرا دوست داشتند و دوست دارند و دوست خواهند داشت برای همیشه . عطر نرگس همه عشق علاقه اش به من معطوف شد ، و بوی فاطمه را در من دید . اولین باری که مرا دید در عکس کوچکی که خوابیده بودم بود . ولی همین عکس کوچیک دلم را به دل و قلب و جان و روحش پیوند زد . نازنین یار هم ، نازینین ترین یارش من شدم . طوری که هر وقت مرا میبیند این قدر مرا میبوسد که تمام لپ هام قرمز میشه . نیمدونم چرا این طور هستم که همه عاشقم میشم . ولی میدانم هم نام گل یاس پیغمبرم ص .
من همه ی سرمایه ی زندگی شما هستم . گل زیبای باغ زندگانی شما، وجودم به زندگی تان نشاط و شادابی می دهد. وقتی که شبنم اشک ، از چشمان زیبایم جاری میشود این دل مامانی و بابایی است که از داغم ذوب می شود . مرا به خالق عالم هستی می سپارید. و من هم شما یعنی پدر و مادر خوبم رو به خدایی که خیلی دوسش دارم میسپارم .
خداجونم مامانی و بابایی رو به تو سپردم
سلام
من فاطمه کوچولو هستم . یه کوچولوی ناز و خوشگل . تازه یکساله شدم .
عاشق مامانم و بابام هستم .
این افتتاح وبلاگ منه .
منتظر نظرات زیبای همه شما دوستان هستم .
با تشکر . فاطمه کوچولو